شعر یا سخن دیگری را گرفتن:مرا هم سزد که این ابیات را از حسن اسدی در مرثیۀ معن زائده انتحال کنم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 446) ، کارآموز. کارورز. (فرهنگ فارسی معین)
شعر یا سخن دیگری را گرفتن:مرا هم سزد که این ابیات را از حسن اسدی در مرثیۀ معن زائده انتحال کنم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 446) ، کارآموز. کارورز. (فرهنگ فارسی معین)
جابجا شدن. منتقل شدن: پس این مملکت را نباشد زوال ز ملکی بملکی کند انتقال. (بوستان). ، منسوب شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بکسی نسبت یافتن. (آنندراج) (از غیاث اللغات). انتساب و اعتزاء. (از اقرب الموارد) ، پریدن باز از جایی بجایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزون شدن و بالیدگی، و بعضی مردم که بمعنی پر و مملو گویند غلط است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
جابجا شدن. منتقل شدن: پس این مملکت را نباشد زوال ز ملکی بملکی کند انتقال. (بوستان). ، منسوب شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بکسی نسبت یافتن. (آنندراج) (از غیاث اللغات). انتساب و اعتزاء. (از اقرب الموارد) ، پریدن باز از جایی بجایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزون شدن و بالیدگی، و بعضی مردم که بمعنی پر و مملو گویند غلط است. (غیاث اللغات) (آنندراج)